کد مطلب:180067 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:206

بی اعتنایی امام سجاد به هشام، و اشعار فرزدق
در زمان خلافت عبدالملك، پسر او هشام بن عبدالملك، نفوذ بسیاری در حكومت پدر داشت و با مردم برخورد بسیار مغرورانه می نمود، در یكی از سالها هشام در مراسم حج شركت كرد. هنگام طواف ازدحام جمعیت به قدری بود كه هشام هر چه كوشید نتوانست دستش را بر حجرالاسود برساند، ناگاه در این هنگام امام سجاد علیه السلام به طرف حجرالاسود آمد، مردم به احترام آن حضرت توقف كردند و به كناری رفتند. امام با راحتی به پیش آمد و دستش را بر حجرالاسود كشید. در این هنگام شامیانی كه اطراف هشام را گرفته بودند به هشام گفتند: این شخص كیست؟!

هشام (با اینكه آن حضرت را می شناخت، خود را به نادانی زد و) گفت: او را نمی شناسم.

در همین لحظه ی حساس، «فرزدق» شاعر حماسه سرا كه پیوند دوستانه و تنگاتنگ با خاندان رسالت داشت گفت: من او را



[ صفحه 90]



می شناسم، او علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام است. و آنگاه اشعار زیر را (به كوری چشم دشمن مغرور) در شأن امام سجاد علیه السلام سرود:



هذا الذی تعرف البطحاء وطأته

و البیت یعرفه والحل والحرم



هذا ابن خیر عباد الله كلهم

هذا التقی النقی الطاهر العلم



اذا رأته قریش قال قائلها

الی مكارم هذا ینتهی الكرم



یكاد یمسكه عرفان راحته

ركن الحطیم اذا ما جاء یستلم



و لیس قولك من هذا بضائره

العرب تعرف من انكرت والعجم



هذا ابن فاطمة ان كنت جاهله

بجده انبیاء الله قد ختموا



مقدم بعد ذكر الله ذكرهم

فی كل بر و مختوم به الكلم



یستدفع الضر و البلوی بحبهم

و یسترب به الاحسان و النعم



ان عد اهل التقی كانوا ائمتهم

او قیل من خیر اهل الارض قیل هم



ما قال «لا» قط الا فی تشهده

لولا التشهد كانت لائه نعم:



«این مرد كسی است كه سنگ ریزه های مكه، جای پای او را می شناسند، خانه ی كعبه و بیابانهای حجاز از بیرون حرم و داخل حرم او را می شناسند.

این فرزند بهترین همه ی بندگان خدا است، این همان مرد پرهیزكار و پاكیزه و پاكی است كه نشانه ی خدا در روی زمین است.

وقتی كه او را قریشیان می نگرند، سخنگوی آنها گوید: كرم و بزرگواریها به مقامات معنوی این شخص منتهی شده است.

هنگامی كه برای دست مالیدن و بوسیدن حجرالاسود می آید (و دست به دیوار خانه ی كعبه می نهد نزدیك است ركن حطیم (آن



[ صفحه 91]



قسمت از دیواری كه بین حجرالاسود و در خانه ی كعبه است) به خاطر آشنایی با آن دست، آن را نگه دارد.

اینكه می گویی من او را نمی شناسم، به او ضرر نمی رساند، او را اگر به فرض نمی شناسی، عرب و عجم او را می شناسند.

این شخص، اگر به او ناآگاهی، پسر فاطمه علیهاالسلام است، و به وجود جدش پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله سلسله ی پیامبران ختم گردید.

ذكر این شخص و خاندانش بعد از ذكر خدا، سرآغاز هر كار نیكی است و هر كلام با ذكر نام آنها پایان می یابد.

در پرتو حب آنها، بلاها و گرفتاریها، دفع می شود و عطاها و نعمتها به خاطر وجود این شخص از درگاه پروردگار درخواست می گردد.

اگر سخن از شمارش پرهیزكاران به میان آید، آنها رهبر پرهیزكارانند، و اگر سؤال شود كه بهترین مردم زمین كیست؟ جواب داده شود كه آنها بهترین می باشند.

آن حضرت هرگز «نه» نگفت مگر در تشهد خود (كه نفی شریك برای خدا نمود) ولی صرف نظر از تشهد، نفی او همان آری بود.»

(یعنی او در همه امور مرد مثبت بود و تنها در برابر معبودهای باطل، «نه» می گفت.) [1] .

قصیده ی فوق، بیش از چهل شعر است، كه در اینجا به ذكر ده شعر آن اكتفا گردید.



[ صفحه 92]




[1] كشف الغمه، ج 2، ص 268 - مجالس المؤمنين، ج 2، ص 493 - منتهي الآمال، ج 2، ص 22.